ارسطو نخستين كسی است كه رسالهای در باره شعر دارد و او در این رساله شعر را در مقابل نثر قرار ميدهد و از شعر، سخن موزون را اراده ميكند از سوی دیگر حكمای دوره اسلامی نيز هميشه شعر را همراه و همزاد وزن شناخته اند؛ چنانچه ابوعلی سينا بلخي در این باره میگويد: شعر سخنی است خيال انگيز كه از اقوالی موزون و متساوی ساخته شده باشد. تعاریف و مطالب بسیای در خصوص شعر مطرح است که بیشک پرداختن به آنها نیازمند برگزاری جلسات متعدد و نشستن پای صحبت اهل ادب و عرفان است که در این بین به مناسبت روز شعر و ادبیات فارسی ما با دکتر رضا سمیعزاده، دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره) به گفتوگو نشستیم.
درابتدا در خصوص اهمیت شعر ادب فارسی در کشور و چه بسا در سطح بین المللی توضیح بفرمایید:
شعر در ایران دارای دو تعریف متفاوت است، شعری که از سر ذوق، شوق، وجد و حال سروده شده است و از سروده شدن آن، شاعر هدفی جز التذاذ روحی خود، شنونده و مخاطبش که در این تعریف بیشتر معشوق بوده است نداشته، این نوع شعر بیشتر در قالب غزل و در الفاظی لطیف سروده میشود و هر کلمهای که زمخت، سنگین و گلچین نشده باشد جواز ورود به غزل را نمییابد البته گاهی دوبیتی، رباعیها و دلگفتهها نیز از همین نوع هستند و گاها ابیات قصاید نیز ممکن است در پی برآوردن چنین هدفی باشند اما تنها بیان معشوق و احساس درونی شاعر نسبت به او، وظیفه شاعر غزل پرداز نیست؛ گاه وصف حالات خود، وصف طبیعت، وصف احساسات درونی خود یا معشوق آسمانی و وصف او نیز همین وضع را دارد.
البته اگر بجای معشوق، ممدوح را بنشانیم در وصف او دیگر غزل به کار نمیآید بلکه عرف تمجید از او و سرودن، قصیده است اما شعر هجو در وصف آن که شاعر از او به دلیلی دلزده شده است و از پس مبارزه با او هم برمیآید شعر به هجو میگراید و طنز هم برای بیان کژیها و کاستیهای جامعه، ابزاری برای شعر قدیم و جدید بوده و خواهد بود.
اما شعر تعلیمی و آموزشی که حکمت است دستمایه اکثر شاعران قدیم مانند حکیم ابوالقاسم فردوسی، حکیم ناصر خسرو، حکیم سنایی غزنوی و دیگر شعرایی که میخواستند به انسانها هدف زندگی را بیاموزند و دین، اخلاق و انسانیت را در لباس شعر و داستان در میآوردند که مصداق آن در بوستان سعدی که سراسر درس زندگی، دینداری، اخلاق و ادب است مطرح شده اما این تعاریف در قرن 19 و آغاز آن و در مکتب ظهور یافته آن زمان یعنی هنر برای هنر که خوشبخاته در همان قرن منسوخ شد چنین بود که کلام جز زیبایی و التذاذ از فرم، صورت و نحو چینش هدف دیگری نباید داشته باشد و شعر تنها باید برای لذت از فرم کلام و نحوه چینش آنها در کنار یکدیگر مخاطب را به لذت بردن از خود بکشد نه اینکه درس و ادب، دین و اخلاق آموز باشد.
| زبانهای دیگر، فارسی را مورد هجوم خود قرار ندادند بلکه این فارسی زبانانند که فارسی را نیاموختهاند که در رسانههای مختلف مانند صداوسیما، روزنامهها، مجلات، فرهنگستانها، دانشگاهها و مدارس با ورود به زبانهای بیگانه بدون آنکه در آن زبان تبحری داشته باشند دست به ترجمه میزنند و چه بسا به دلیل مسلط نبودن به زبان مقصد ترکیبات و صوری را وارد زبان میکنند. |
در شرایطی که زبان و ادبیات فارسی مورد هجمه زبان های بیگانه قرار گرفته چطور می توان این زبان را پاس داشت؟
زبانهای دیگر، فارسی را مورد هجوم خود قرار ندادند بلکه این فارسی زبانانند که فارسی را نیاموختهاند که در رسانههای مختلف مانند صداوسیما، روزنامهها، مجلات، فرهنگستانها، دانشگاهها و مدارس با ورود به زبانهای بیگانه بدون آنکه در آن زبان تبحری داشته باشند دست به ترجمه میزنند و چه بسا به دلیل مسلط نبودن به زبان مقصد ترکیبات و صوری را وارد زبان میکنند که اخراج آن ترکیبات و صور برای دیگران ابدا میسر نیست زیرا به سرعت برقآسا از نشریات پخش و همه گیر میشود که باتوجه به این مسئله لازم است به تناسب میزان مخاطب هریک از این رسانهها مخصوصا صداوسیما، گروههای متبحر در زبان فارسی داشته باشد تا بتوانند از ورود این ترکیبات ساختگی و بیگانه با زبان فارسی مبارزه کند.
برای مثال به جای استفاده از کلمات "دربارهی"، "در مورد"، " درباب" و... از کلمه "در رابطه با" که ترجمه نادرست ترکیب خارجی است استفاده میشود یا اینکه "را" نشانه مفعول که امروزه دیگر کنار مفعول نیست و بعد از فعل قرار میگیرد که صحیح نیست و در این حوزها این مثال را میتوان به کار برد که بجای جمله "کتابی را که فرستاده بودید، خواندم" جمله "کتابی که فرستاده بودید را خواندم" قرار میگیرد.
نقش دانشگاهها، نهادهای مرتبط و رسانه در پاسداشت این زبان چیست؟
در دانشگاهها این وظیفه به عهده رشتههای زبان و ادبیات فارسی، زبان شناسی و آموزش زبان فارسی است و تمام کتابهایی که از زبانهای دیگر به فارسی ترجمه میشوند باید به وسیله استادان این رشته حتما ویرایش و سپس چاپ شوند که این مسئله باید به طور ویژهتر در رشتههایی نظیر فیزیک، ریاضی، آمار و سایر علوم دقیقه که هر کلمه تنها یک معنا القا میکند و به کارگیری گروه کلمات مترادف نه تنها کمکی به یادگیری بهتر علم آموز و دانشجو نمیکند بلکه او را سرگردان نیز میکند البته درخصوص رشته زبان و ادبیات فارسی ورود به مرزهای جدید ادب در زبانهای دیگر نه تنها جایز بوده چه بسا نیاز هم هست اما باید همه موارد با حفظ حدود اتفاق بیفتد.
وظیفه جامعه در قابل حفظ و انتقال زبان فارسی به نسل آینده چیست؟
هرچند که برای افراد جامعه نمیتوان مسئولیت وضع و آنان را برای اجرای آن ملتزم کرد اما از آنجا که آبشخور فرهنگی و معنوی ایرانیان در زبان فارسی قدیم است آموزش، حفظ و تداوم این زبان برای هر نسل و انتقال آن به نسل دیگر از هر ضرورتی ضروریتر و واجبتر است زیرا در غیر این صورت نسل بعد از این نسل بیهویتی که نمیداند از کجا آمده است و چه باید بداند و بیاموزد تا هویت و فرهنگ و ملیت و دین خود را حفظ کند ناچار به دریوزگی از دین و آن و التقاط از اینجا و آنجایی که به هیچ وجه ربطی به فرهنگ او ندارد میشود چه بسا که هویت و فرهنگ خود را به هیچ بهایی در میبازد.
هر پدر و مادر و هر جامعهای اگر به فرهنگ جامعه خود علاقه داشته باشد و فرهنگ، عقاید، آیین و رسوم و دیگر آداب آن جامعه برایش حائز اهمیت باشد باید آن را از هر راه ممکن از قبیل مدرسه، آموزش خانگی، فرستادن به جاهای ویژه با فرهنگ قوی و ملی و مذهبی خود او را آشنا سازد و این میسر نیست جز از طریق یادگیری درست زبان فارسی.
مهمترین چالشها و فرصتهای پیش روی حوزه شعر را در چه اموری میبینید؟راهکار شما برای خروج از این چالشها و بحرانها چیست؟
در آغاز لازم است به استحضار رساند که ما در حوزه شعر شاید بتوان گفت که با دو ابر چالش مواجهیم چالش نخست اینکه شعر مخاطب خود را به مرور از دست میدهد و با روی کار آمدن انواعی از ادب مانند رمان، داستان کوتاه و حتی مسائل بینامتنی، ظهور و بروز فیلم و سریال و دیگر رسانهها مانند روزنامهها، مجلات و به ویژه تلفن همراه شعر مقداری رنگ باخته است.
در حال حاضر پدران ما شعرهای دوران دبستان و دبیرستان را بیشتر از ما در حافظه دارند و از آن استفاده هم میکند اما نسل ما و بدتر از ما، نسل بعد از ما به مقدار اندکی از شعر موجود در کتب درسی خود بیتوجه هستند که در این بین لازم است گروهی آستین همت بالا زنند و به ویرایش دقیق نشریات بپردازند و از آن سو وزارت آموزش و پرورش هم برای آموزش مفاهیم اخلاقی و دینی و حتی اجتماعی در کتب درسی از شعر استفاده کند و گاه دانش آموزان ملزم به حفظ آنها باشند شاید بتوان تا حدی با این چالش مبارزه کرد.
در حوزه شعر یکی از توفقیاتی که در سالهای گذشته به چشم میخورد، ظهور استعدادهای جوان و خوشذوق است. اما به نظر میرسد فعالیت این استعدادها به صورت جزیرهای و گاه بدون برنامه است. چه راهکاری را برای استفاده از این ظرفیت پیشنهاد میکنید
استعداد به خودی خود اگر در مسیر درست به کار گرفته نشود ارجمندی لازم را نخواهد داشت. استعدادی برای شعر در مسیری به سرودن میپردازد و استعدادی دیگر در مسیر دیگر، و این استعدادهها گاهاً به صورتی کاملاً متخاصم، آشتی ناپذیر و جزیرهای به کار خود ادامه میدهند که این ابداً کارایی ندارد آنچه که میتوان گفت این است که باید از آنهایی که همسو با فرهنگ و هویت ملی جامعه هستند بهره برد و درخصوص کسانی که در جهت کندن ریشه امن هویت هستند اجباری در به کارگیری یا احیاناً هدایت آنان به جانب شعر و کلام سفارشی نیست زیرا جوانان امروزی چه پرمخاطب باشند و چه کم مخاطب برایشان اهمیتی ندارد بلکه بیشتر به فکر کار خودشان هستند.
بعضی که با سرایندگان اشعار آیینی و فرهنگی و حتی ملی و قومی تعارض دارند ابداً به شعر بیمعنا و فقط دارای صورت و فرم بالا که معنای بالایی ندارد روی میآورند و آن را بزرگ میکنند به گونهای که گویا هر یک از این افراد بر جزیرهای از مفاهیم حاکمند و نمیخواهند قلمرو حاکمیت آنان مورد تعدی دیگران قرار بگیرد.
یکی از موضوعات پرتکراری که هم در صحبتهای کارشناسان و منتقدان مطرح میشود و هم در بخش قابل توجهی از جریان شعر کشور مشهود است، کمرنگ شدن بُعد اندیشه و پرداختن دم دستی به موضوعات مختلف عاطفی، اجتماعی و ... است؛ به طوری که به نظر میرسد شاعر حرف چندان جدیدی ندارد. مضمونپردازیها نیز به همان نسبت تکراری است. چقدر این موضوع را یکی از مسائل مبتلی به حوزه شعر امروز میدانید؟
شعر چون مخاطب مردمی خود را از دست داده است دیگر خرد جمعی مردم جامعه محسوب نمیشود تا مردم پیگیر آن باشند. روزگاری مردم خرد جمعی خویش را در اشعار سعدی، مولانا، حافظ و... مییافتند و به آنان توجه وافر میشد و مردم به این اشعار روی میآوردند اما امروزه حتی این بزرگان نیز عظمتشان برای نسل نو کمرنگ شده و به آنان هم اقبال چندانی نمیشود و نسل نو قبله آمال و آرزوهای خود را به جای اینکه در قناعت سعدی، عرفان مولانا و خرد جمعی حافظ و معشوق او ببیند متاسفانه در آثار غربی مشاهده میکند با اینکه خود غربیها این بزرگان را به هیچ وجه رها نکردهاند، اگر در اروپا و آمریکا مولانا خوانندگان بیشتری از ایرانیان نداشته باشد به ضرس قاطع میتوان گفت که کمتر هم ندارد اما شاعر امروزه به پیچیدهگویی و اغلاق بیجا و بیمورد روی آورده است چنانچه که گویی شعر باید معما باشد و یا دشوارتر از معما یا به تعبیر دیگر نوعی حل جدول دشوار است تا خواننده به گره گشایی از آن بپردازد.